Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «رکنا»
2024-05-09@09:13:50 GMT

ناگفته های شرور خطرناک مشهد / آرش فقط قاتل نشد

تاریخ انتشار: ۱۷ فروردین ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۴۹۲۷۳۵

ناگفته های شرور خطرناک مشهد / آرش فقط قاتل نشد

آرش جوان مشهدی در حالی گرفتار پلیس شد که در یک قدمی ارتکاب قتل قرار داشت.

زمانی که پدرم نام مرا «آرش» گذاشت خیلی آرزو داشت تا همانند آرش کمان گیر افسانه ای، مردی قوی و با قدرت شوم  اما سرنوشتم به گونه ای رقم خورد که ...

به گزارش رکنا، جوان 28 ساله ای که قبل از تیراندازی و احتمال وقوع یک جنایت هولناک و با هوشیاری نیروهای کلانتری قاسم آباد مشهد در چنگ قانون گرفتار شده است و آثار خودزنی های وحشتناک در همه نقاط بدنش خودنمایی می کند، با غروری توأم با ترس از مجازات در تشریح سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از همان دوران کودکی همواره پدرم در کنار گوشم زمزمه می کرد که آرش من مردی قوی و جوانمرد خواهد شد. به همین دلیل همه اعضای خانواده ام توجه عجیبی به من داشتند.

بازداشت آرش شرور خیابان های مشهد

من تک پسر خانواده بودم و سه خواهر بزرگترم نیز همواره در خدمت من بودند. پدرم کارگر ساده کارخانه بود و با زحمت کشی نانی حلال بر سر سفره ما می گذاشت اما آن قدر به من اهمیت می داد و به خواسته هایم توجه می کرد که به طور غریزی جوانی زورگو و پرتوقع بار آمدم. دیگر هیچ کدام از اعضای خانواده ام حق مخالفت با مرا نداشتند. 

خلاصه این زورگویی ها و قدرت نمایی ها به کوچه و خیابان و مدرسه کشید به طوری که وقتی می دیدم اهالی محل یا شاگردان مدرسه از من می ترسند و حالت وحشت در چهره آن ها نمایان می شود، احساس غرور عجیبی به من دست می داد و من برای آن که به دیگران ثابت کنم از چیزی نمی ترسم، با چاقو دست و بازو و شکم خودم را خراش می دادم تا جاری شدن خون های زیاد موجب احساس ترس در دیگران شود.

با وجود این در کلاس اول دبیرستان ترک تحصیل کردم و به خدمت سربازی هم نرفتم. آن زمان در زاهدان سکونت داشتیم و من بیشتر اوقاتم را با دوستانی شبیه خودم می گذراندم.

آن قدر رفتارهای خطرناک و شرورانه من زیاد شده بود که دیگر پدرم نمی توانست در کوچه و خیابان سرش را بالا بگیرد. کار به جایی رسید که پدرم به ناچار لوازم زندگی اش را جمع کرد و به مشهد مهاجرت کردیم تا از سرزنش های همسایگان و اهالی محل رهایی یابد. هر سه خواهرم که ازدواج کرده بودند در زاهدان ماندند و من و پدر و مادرم در یک منزل اجاره ای در بولوار صیادشیرازی ساکن شدیم چرا که بیشتر بستگان پدرم در همین منطقه زندگی می کردند.

این جوان مشهدی قبل از رقم خوردن یک جنایت دستگیر شد

من هم که در مشهد دوستی نداشتم بیشتر اوقات را در کنار پسرعموهایم می گذراندم تا این که شنیدم یکی از پسرعموهایم با دوستانش در منطقه قاسم آباد مشهد درگیر شده است و آن ها پسرعمویم را کتک زده اند.

این بود که با اصرار من شماره پلاک خودروی پراید را تغییر دادیم و اسلحه به دست داخل خودرو نشستم تا به همراه پسرعموهای دیگرم به قاسم آباد برویم و زهرچشم حسابی از دوستان پسرعمویم بگیرم که او را کتک زده بودند، اما در اطراف میدان امام علی(ع) ماموران کلانتری به خودرو مشکوک شدند و به بازرسی خودرو پرداختند.

در همین حال با پیدا شدن اسلحه که زیر صندلی انداخته بودم و دو قبضه قمه که برای دعوا برداشته بودم مرا نیز مورد بازرسی بدنی قرار دادند که فشنگ و پوکه از داخل جیبم کشف شد و به همین دلیل ما را به کلانتری انتقال دادند. شاید اگر پلیس به ما مشکوک نمی شد امروز من در جایگاه قاتل نشسته بودم و...

شایان ذکر است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) متهمان این پرونده برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضایی معرفی شدند.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: رکنا

کلیدواژه: سهام عدالت قیمت خودرو کرونا قتل جنایت مهاجرت مشهد قاتل اخبار حوادث قتل مشهد مهاجرت قاتل جنایت سهام عدالت قیمت خودرو کرونا عکس بازیگر سینما و تلویزیون ایران کرونا قتل قیمت خودکشی اهواز بورس از مرگ قاسم آباد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۴۹۲۷۳۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ردپای زن معتاد در قتل شوهر خواهرش

پرونده کشف جسد مرد میانسال در انباری خانه‌اش پس از 10 روز با پیدا شدن ردپای خواهرزنش و مردی موادفروش، وارد مرحله تازه‌ای از تحقیقات شد.

به گزارش مشرق، دی‌ماه سال گذشته دختر جوانی قدم در اداره آگاهی پایتخت گذاشت و از ناپدید شدن پدرش حشمت خبر داد. دختر جوان زمانی که مقابل افسر پرونده‌ قرار گرفت، گفت: صبح روز گذشته راهی محل کارم شدم، اما وقتی به خانه برگشتم از پدرم خبری نبود. فکر کردم برای کاری از خانه بیرون رفته است، اما وقتی با تلفن همراهش تماس گرفتم با شنیدن صدای زنگ گوشی متوجه شدم تلفنش در خانه است. هر چه منتظر ماندم پدرم برنگشت و من هم به پلیس خبر دادم.

کشف جسد در انباری

با این شکایت تحقیقات پلیسی در رابطه با ناپدید شدن مرد میانسال آغاز شد تا اینکه چند روز بعد وقتی برادر حشمت برای سر زدن به برادرزاده‌اش و پیگیری وضعیت برادر خود راهی خانه آنها شد به محض ورود متوجه بوی تعفن شدیدی شد که از داخل انباری به مشام می‌رسید. وقتی موضوع را به برادرزاده‌اش گفت او منکر اطلاع از علت بوی تعفن شد اما وقتی مرد میانسال به سمت انباری رفت با دیدن قفل بزرگی که روی در بود تعجب کرد، چرا که قبلاً این قفل را ندیده بود. بنابراین قفل در انباری را شکستند و وارد شدند. آنها در کمال ناباوری با جسد حشمت در حالی که پتو پیچ شده و آثار خون روی بدنش دیده می‌شد، مواجه شدند.

ردپای دو مظنون

مرد میانسال موضوع را به پلیس اطلاع داد و تیم بررسی صحنه جرم ساعتی بعد راهی محل شدند. تحقیقات و معاینات اولیه متخصصان پزشکی قانونی در صحنه حکایت از آن داشت که زمان مرگ مرد میانسال با زمان ناپدیدشدنش یکی است.

با توجه به اینکه حشمت به قتل رسیده و خودرواش نیز ناپدید شده بود فرضیه سرقت قوت گرفت. در ادامه کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت دریافتند که خواهرزن مقتول به نام شهلا نیز با آنها زندگی می‌کرده اما همزمان با قتل حشمت این زن نیز ناپدید شده است.

کارآگاهان در ادامه تحقیقات میدانی دریافتند، حشمت و خواهرزنش با هم اختلاف داشتند. یکی از همسایه‌ها در این رابطه گفت: شهلا اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشت و از زمانی که به اینجا آمده بود پای موادفروشان را نیز به خانه حشمت باز کرده بود. همسایه‌ها از این موضوع خیلی گلایه داشتند. می‌ترسیدند بچه‌هایشان بواسطه رفت‌وآمدهای مواد فروشان به خانه شهلا معتاد شوند. همسایه‌ها از حشمت خواستند به او تذکر دهد و همین مسأله باعث اختلاف آنها شده بود.

بدین ترتیب فرضیه دست داشتن زن جوان در این قتل قوت گرفت، از سویی تیم تحقیق دریافت که دختر مقتول در این مدت با خاله‌اش پنهانی در تماس بوده است. به دستور بازپرس موسی رضازاده، دختر جوان بازداشت شد و در تحقیقات گفت: دو سال قبل مادرم فوت کرد و از طرفی خاله‌ام نیز به خاطر اعتیاد از همسرش جدا شده بود. از آنجا که او جایی برای زندگی نداشت، از پدرم خواستم او را به خانه‌مان بیاورد. اوایل مشکلی نداشتیم اما از زمانی که پای موادفروشان به خانه‌مان باز شد و همسایه‌ها شکایت کردند، اختلاف بین آنها نیز شروع شد. پدرم چندین بار تصمیم گرفت شهلا را ترک دهد، اما او حاضر نشد به کمپ ترک اعتیاد برود.

او ادامه داد: درگیری‌ها ادامه داشت تا اینکه پدرم به صورت ناگهانی ناپدید شد. از خاله‌ام نیز خبری نبود و هر چه با او تماس می‌گرفتم، پاسخم را نمی‌داد. تا اینکه چند روز بعد از ناپدید شدن پدرم، خاله‌ام تماس گرفت و مدعی شد با مردی که موادفروش بوده، پدرم را به قتل رسانده است. او مرا تهدید کرد که نباید راز این جنایت را برملا کنم، من هم ترسیدم و سکوت کردم.

در ادامه بررسی‌ها، یکی از اهالی محل با پلیس تماس گرفت و راز این جنایت را برملا کرد و گفت: چند شب قبل در بزمی شبانه مرد موادفروشی به نام هوشنگ تعریف کرد که با همدستی زنی به نام شهلا مردی به نام حشمت را کشته است. با این اطلاعات به دستور بازپرس شعبه یازدهم دادسرای جنایی تهران دختر مقتول به اتهام اخفای ادله جرم بازداشت و دستور بازداشت شهلا و هوشنگ نیز صادر شد و تحقیقات برای دستگیری آنها ادامه دارد.

منبع: روزنامه ایران

دیگر خبرها

  • ببینید | ناگفته‌هایی از پرونده مهدی هاشمی به روایت آیت‌الله رفسنجانی
  • پیدا شدن جسد مردی میانسال پس از ۱۰ روز در انباری خانه‌اش
  • نجاتم دهید، دیگر به پایان خط رسیده‌ام!
  • ردپای زن معتاد در قتل شوهر خواهرش
  • ناگفته های کهگیلویه و بویراحمد در گفتن نگین
  • حرکت فوق‌العاده خطرناک یک موتورسوار در مشهد (فیلم)
  • نزاع بر سر متلک ۳ شرور به دختر جوان
  • خاطره خاص بلینگام: این زیدان که می‌گی کی هست!‏
  • متلک ۳ شرور در نازی‌آباد حادثه‌آفرین شد
  • جود بلینگام: پدرم همیشه پیراهن رئال مادرید با نام و شماره زیدان را در خانه بر تن می‌کرد